برای دوست
این پست شعرعاشقانه ای هست که تقدیم می کنم به کسی که دوستش دارم به اندازه خودش یا به زبان ساده تر به اندازه ی بردارزاده ام محمد دوستش دارم هر چند که به قول شاعر
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
و شاید اغراق نباشداگر بگویم دائما بر من محنت می گشود ولی شاید این محنت خصیصه ی ذاتی عشق هست.
تمام پنجره من خیال اوست
خانهئی آرام و
اشتیاق ِ پُرصداقت ِ تو
تا نخستین خوانندهی ِ هر سرود ِ تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راه ِ میلاد ِ نخستین فرزند ِ خویش است
چرا که هر ترانه
فرزندیست که از نوازش ِ دستهای ِ گرم ِ تو
نطفه بسته است...
میزی و چراغی،
کاغذهای ِ سپید و مدادهای ِ تراشیده و از پیش آماده،
و بوسهئی
صلهی ِ هر سرودهی ِ نو
و تو ای جاذبهی ِ لطیف ِ عطش که دشت ِ خشک را دریا میکنی،
حقیقتی فریبندهتر از دروغ،
با زیبائیات ــ باکرهتر از فریب ــ که اندیشهی ِ مرا
از تمامیی ِ آفرینشها بارور میکند
در کنار ِ تو خود را
من
کودکانه در جامهی ِ نودوز ِ نوروزیی ِ خویش مییابم
در آن سالیان ِ گم، که زشتاند
چرا که خطوط ِ اندام ِ تو را به یاد ندارند
*
خانهئی آرام و
انتظار ِ پُراشتیاق ِ تو تا نخستین خوانندهی ِ هر سرود ِ نو باشی.خانهئی که در آن
سعادت
پاداش ِ اعتماد است
و چشمهها و نسیم
در آن میرویند
باماش بوسه و سایه است
و پنجرهاش به کوچه نمیگشاید
و عینکها و پستیها را در آن راه نیست
*
بگذار از ما
نشانهی ِ زندهگی
هم زبالهئی باد که به کوچه میافکنیم
تا از گزند ِ اهرمنان ِ کتابخوار
ــ که مادربزرگان ِ نرینهنمای ِ خویشاند ــ امان ِمان باد.
تو را و مرا
بیمن و تو
بنبست ِ خلوتی بس
"احمد شاملو"
- ۹۰/۰۲/۱۱