شب نویس

دست نوشته های سامان تقوی سوق

شب نویس

دست نوشته های سامان تقوی سوق

شب نویس در ادامه نوشته های قبلی ام در (a2sts.blogfa.com) تمرین فکر کردن و نوشتن هست.امید هست که بتوانم در این زمینه به کمک مخاطبان عزیز موفق باشم.
با تشکر
سامان تقوی سوق

شب نویس یک ساله شد...

سامان تقوی سوق | دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۰:۳۲ ق.ظ
 

سال گذشته که ترم بهمن از تحصیل به مدت یک ترم معاف! بودم و از طرفی بر اثر مشکلی که برایم به وجود آمده بوده و باید سخنی را به گوش کسی برسانم و اما دسترسی به او نداشتم - ایمیل و دسترسی حضوری نداشتم- جرقه این حرف به ذهنم خورد که حرفاهیم را در یک وب نویس تقریبا خصوصی بزنم و بعد آدرسش را برایش بفرستم و در آدرس وب نویس هم اسمش را در ج نمودم ...

این بود شروع به کار شب نویس، اما در ادامه به برخی فشارها، شب نویس شد همدم و جایگاهایی که صدای خفته در سینه ام را فریاد بزنم و چون شب ها این صدا بیشتر لگد می زد! طبیعتا شب ها برایش می نووشتم و در شب نویس فریادش می زدم.

و اما امیدوارم امسال بتوانم که تخصصی تر و واضح تر بنویسم و این موضاعات حاشیه ای را به به نسخه ی دیگر وب نویس ارجاع دهم که البته الان به علت کمبود وقت توانایی مدیریت دو وب نویس برایم مقدور نیست.

امیدوارم بتوانم جواب مناسبی بر مخاطبان خود داده باشم و امسال هم سال بهتری با هم داشته باشیم...

و مطلب زیر هم به همین مناسب می باشد...

برعقل من بخندید گر درغمش بگریم

این کارهای مشکل افتد به کار دانان.

هر درد سایش سمباده ای است بر لطافت قلب ما این سایش ها بسته به تعدادشان و شدتشان، زخم هایی بر جای میگذارند. گاهی آثار زخم هایمان به علت عمق سایشی که بر ما وارد می شود پاک نشدنی می شود،آن موقع زمانی ست که دیگر مغز ما از فرط درد،تمام هواسش به قلب مان هست. آن موقع زمانی ست که تمام فرمان های مغز ما در جهت التیام و مرحم گذاشتن بر قلبمان می باشد، آن موقع زمانیست که عملکرد ما چنان دیوانه وار می شود که اگر آنکه از بیرون به ما می نگرد، نتواند توجیهی بر کارهای ما پیدا کند و عامیانه بگویمت که اگر نتواند ما را درک کند،شاید ناخواسته آن کند که نباید، شاید ناخواسته سایشی دیگر بر زخم ما زند که مغزمان نتواند آن را توجیه کند و باز روز از نو، روزی از نو! و اما آن موقع که تو را در کنند؛ هر خوشی شاید بتواند لباسی بر این زخممان باشد،باشد که لباس های بسیار بر این قلب زنیم تا که روزی این لباس را جزئی از قلبمان بدانیم. اما! اما وای به روزی که پس از پوشیدن های بسیار باز یکی از راه رسد و قلبمان را لخت کند،با خاطرمان زنده شود بر زخم های کهنه و باز ماییم با بر زخمی به عمق کل عمرمان نمک پاشیده شود. وای که همان زخم دریچه ورود عفونت بر وجودمان خواهد شد. اما گاه این ماییم که خواسته یا ناخواسته سایشی بر قلب دیگران میزنیم،گاهی این ماییم که میدانیم و زخم اطرافیانمان را عمق می بخشیم. پس چه خوب می شد اگر... چه خوب میشد اگر گاه با از خودگذشتی مواظب باشیم که این خاطرات و زخم های کهنه را برای دیگران ایجاد نکنیم که حتی مرحمی باشیم بر زخم شان که شاید سایرین هم بر ما ببخشند مرحم و لباسی را به خلعت برای پوشیدن بر زخم ها و سایش هایمان ---

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری

گویم که سری دارم انداخته در پایی

زنهارنمیخاهم ازکشتن امانم ده

آسیترت بینم یک لحظه مدارایی

  • سامان تقوی سوق

نظرات  (۱)

موفق باشی

پاسخ:
تشکر دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">