شب نویس

دست نوشته های سامان تقوی سوق

شب نویس

دست نوشته های سامان تقوی سوق

شب نویس در ادامه نوشته های قبلی ام در (a2sts.blogfa.com) تمرین فکر کردن و نوشتن هست.امید هست که بتوانم در این زمینه به کمک مخاطبان عزیز موفق باشم.
با تشکر
سامان تقوی سوق

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

روزی معلمی از دانش آموزان خود خواست...

سامان تقوی سوق | چهارشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۰، ۰۷:۳۵ ب.ظ

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند ..سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند. بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هر کدام از دانش آموزان پس از اتمام، برگه های خود را به معلم تحویل داده، کلاس را ترک کردند.روز شنبه معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت، وسپس تمام...
ادامه را از لینک ادامه مطلب در زیر بخوانید...
  • سامان تقوی سوق

روزی معلمی از دانش آموزان خود خواست...

سامان تقوی سوق | چهارشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۰، ۰۷:۳۵ ب.ظ

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند ..سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند. بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هر کدام از دانش آموزان پس از اتمام، برگه های خود را به معلم تحویل داده، کلاس را ترک کردند.روز شنبه معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت، وسپس تمام...
ادامه را از لینک ادامه مطلب در زیر بخوانید...
  • سامان تقوی سوق

مأمور قانون و بی قانونی!!!؟

سامان تقوی سوق | يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۸ ق.ظ

به قلم

سامان تقوی سوق

بی هیچ فکر خاصی و در آرامش خاطر محض سوار بر تاکسی به قصد رفتن به مرکز شهر را داشتم که دیدم مأمور نیروی انتظامی شد نفر چهارم بعلاوه یک! ما و به همراه یک شهروند دیگر روی یک و فقط یک! صندلی جلو نشتند و همین طور که همه در حال سکوت منتظر استارت راننده تاکسی بودیم از دهنم پرید و گفتممأمور قانون و بی قانونی!  بعد با لحنی که من فکر میکردم و میکنم توجیه آمیز بود مأمور مذکور به همراه راننده تاکسی گفتند که این امری عادی شده و چون به حالت عرف درآمده –دو مسافر در جلو تاکسی زدن- دیگر نباید گیر بدهیم! خیلی زود جواب دادم؛ "یعنی اگر جامعه ما به سمتی رود که بی حجابی عرف شود شما مشکلی با این ندارید؟" یک لحظه به سکوت گذشت، سری چرخاندم و به اطرافیانم نظر انداختم و متوجه شدم که همه با تعجب به من مینگرند و دیگر چشمتان روز بد نبیند...

آن روز گذشت و ما جان سالم به در بردیم و روز دیگر که برای کاری به یکی از ادارات مشرف شدم و فردی که از لباسش مشخص بود مروج دین و معرفت و اخلاق در کلام و فقط در کلام هست -بین خودمان باشد، طلبه بود- را همراه پدرش دیدم که چنان با غرور راه می رفت که احساس میکرد که گمان میکنم خداوند هم از دیدن او به آیینه نگریست که مطمئن شود خودش خداوند هست! در هنگام ورود به ...

  • سامان تقوی سوق

مأمور قانون و بی قانونی!!!؟

سامان تقوی سوق | يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۸ ق.ظ

به قلم

سامان تقوی سوق

بی هیچ فکر خاصی و در آرامش خاطر محض سوار بر تاکسی به قصد رفتن به مرکز شهر را داشتم که دیدم مأمور نیروی انتظامی شد نفر چهارم بعلاوه یک! ما و به همراه یک شهروند دیگر روی یک و فقط یک! صندلی جلو نشتند و همین طور که همه در حال سکوت منتظر استارت راننده تاکسی بودیم از دهنم پرید و گفتممأمور قانون و بی قانونی!  بعد با لحنی که من فکر میکردم و میکنم توجیه آمیز بود مأمور مذکور به همراه راننده تاکسی گفتند که این امری عادی شده و چون به حالت عرف درآمده –دو مسافر در جلو تاکسی زدن- دیگر نباید گیر بدهیم! خیلی زود جواب دادم؛ "یعنی اگر جامعه ما به سمتی رود که بی حجابی عرف شود شما مشکلی با این ندارید؟" یک لحظه به سکوت گذشت، سری چرخاندم و به اطرافیانم نظر انداختم و متوجه شدم که همه با تعجب به من مینگرند و دیگر چشمتان روز بد نبیند...

آن روز گذشت و ما جان سالم به در بردیم و روز دیگر که برای کاری به یکی از ادارات مشرف شدم و فردی که از لباسش مشخص بود مروج دین و معرفت و اخلاق در کلام و فقط در کلام هست -بین خودمان باشد، طلبه بود- را همراه پدرش دیدم که چنان با غرور راه می رفت که احساس میکرد که گمان میکنم خداوند هم از دیدن او به آیینه نگریست که مطمئن شود خودش خداوند هست! در هنگام ورود به ...

  • سامان تقوی سوق

فانتزی سیاست حول ایران (2)

سامان تقوی سوق | جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۷:۲۸ ب.ظ

به قلم

سامان تقوی سوق

آه اگر بدانی که چه می کند این سکوت...

مدحی آمد! آمد و گفت، در نقد فتنه ی یاران سابقش و مدح یاران جدیدش. انگار  بعد از سال ها حضور فعال در  بازار الماس جهان، تازه به این مطلب رسیده که کسب و کار پردرآمدتر و واقعی در جانماز آب کشیدن است و هیچ تجارتی برایش پرسودتر از این تجارت نیست، اما باز خواهیم ترسید، باز می ترسیم که جای آب جانماز را نفت بکشد، به هر حال چشمان او این روزها به کرات در حال دیدن افراد خاکستری و افراد منور به نور معنویت می باشد که هر لحظه این امکان را دارد که این خطای دید را برایش به وجود بیاورند که نفت خاکستری را بسی روشن ببیند..!

این مقدمه ای بود بر این که می خواستم یک خبر دسته اول را به مخاطبانم بدهم که برای اولین بار...
ادامه را از لینک ادامه مطلب بخوانید...
  • سامان تقوی سوق

فانتزی سیاست حول ایران (2)

سامان تقوی سوق | جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۷:۲۸ ب.ظ

به قلم

سامان تقوی سوق

آه اگر بدانی که چه می کند این سکوت...

مدحی آمد! آمد و گفت، در نقد فتنه ی یاران سابقش و مدح یاران جدیدش. انگار  بعد از سال ها حضور فعال در  بازار الماس جهان، تازه به این مطلب رسیده که کسب و کار پردرآمدتر و واقعی در جانماز آب کشیدن است و هیچ تجارتی برایش پرسودتر از این تجارت نیست، اما باز خواهیم ترسید، باز می ترسیم که جای آب جانماز را نفت بکشد، به هر حال چشمان او این روزها به کرات در حال دیدن افراد خاکستری و افراد منور به نور معنویت می باشد که هر لحظه این امکان را دارد که این خطای دید را برایش به وجود بیاورند که نفت خاکستری را بسی روشن ببیند..!

این مقدمه ای بود بر این که می خواستم یک خبر دسته اول را به مخاطبانم بدهم که برای اولین بار...
ادامه را از لینک ادامه مطلب بخوانید...
  • سامان تقوی سوق